رد شدن به محتوای اصلی

قهرمان

;عکس جنبه تزئینی دارد !

تام کروز هنرپیشه صاحب نام و صاحب سبک سینمای هالیوود به مناسبت ماه مبارک رمضان به دین اسلام گرویده است .به گزارش خبرنگار اعزامی وبلاگ کاریکاتورهای یک استعداد درک نشده !..این هنرپیشه شهیر امریکائی الاصل با بازی در آخرین مجموعه فیلمهای ماموریت غیر ممکن رسما اعلام مسلمانی کرده است ...

همچنین خود این هنرپیشه جوان این خبر را شدیدن; و قوین تکذیب نموده است !!!

*-*-*-*-*-*-*-*-*

داستان از جایی شروع شد که یکی از دوستان رفقای بنده برای فروشگاه محصولات فرهنگی خودش ( ویدئو کلوپ ) اقدام به ساخت تابلویی بسیار شیک منقش به چهره مبارک آل پاچینو و رابرت دنیرو نمود ..اما اداره اماکن وشهرداری وچند جای دیگه با نصب این تابلو روی سر در مغازه مخالفت کردند ، این رفیق دوست ما هم نه گذاشت ونه برداشت گفت : پس چطور فلان کلوپ عکس تام کروز رو تابلوشه هیچکی هم گیر نمیده ؟

بیچاره دوست دوستم نمیدانست; که تام کروز به لطف صنعت دوبله کشور به اسلام عزیز علاقه نشان داده !...برای همین مشکل ممیزی ندارد ! باور ندارید ؟ حتما در آن شب رویایی فیلم : ماموریت غیر ممکن را با کیفیت پرده سینما از سیمای جمهوری اسلامی ندید..

دخترک به خودش ویروسی مهلک را تزریق میکند تا به دست تبهکاران نیفتد و فقط 24 ساعت فرصت دارد پاد زهر این سم وحشتناک را به بدنش برساند; و تام کروز فردین صفت به او قول میدهد که تا کمتر از 24 ساعت دیگر پاد زهر را به او برساند ..دخترک میگوید : مطمئنی که میتونی برسونی ؟ و تام عزیز میگوید : ایشالا !!!!

تمام شد و رفت !!! تا به حال در سیمای جمهوری اسلامی ایران عزیز همه با هم خواهر وبرادر میشدند حالا صنعت آدم سازی به دوبله هم رسوخ کرده ! وتام کروز را مسلمان نمود !

برای همین بنده به عنوان ریاست وبلاگ " کاریکاتورهای یک استعداد درک نشده " ( عقده ای !) به اوشان !;پیشنهاد میکنم جای این دیالوگها را با دیالوگهای اورجینال عوض کنند تا مشکل این دوست دوست ماحل بشود :

1- در سکانس جلسه سران خانواده ها به ریاست دون کورلئونه :

پدر خوانده با بازی مارلون برانده : پسرم میخواد برگرده ! اما اگه این وسط بلائی سرش بیاد مثلا ساعقه بهش بزنه یا تصادف کنه; « به عصمت زهرا قسم !!!» از چشم شما میبینم !

2 – میکی رورک در شهر گناه : نمیدونم چرا مردی گلدی ...اما وقتی قاتلت را پیدا کنم « به حق علی !» جهنمی براش میسازم که اون جهنمی که میخواد توش بره براش مثل بهشت باشه ! (ایشالا !!)

3- آل پاچینو در مخمصه ( در جواب همسرش که از بی اعتنایی به او گله مند بود) : دوس داری چی برات تعریف کنم ..ها ؟ بگم اون بیرون یک پدرمعتاد بچه کوچیکشو; که « مثل فرزندان مسلم ! » گریه میکرد گذاشته بود تو ماکروو ؟ ..ها اینو میخوای ؟!

....

فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد..همتونو به پنج ;تن آل عبا میسپارم !

*-*-*-*-*-*-*
-*-*-*-*

متاسفانه نمیدونم چرا عکس بالا نیامد هر کاری که کردم !;; ( بس که کفر گفتیم !)

+;نوشته شده در ;2006/10/8ساعت;17:58 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

مردی که سنگ قبر خودش بود

  پ. ن : پر واضح است که زمان کشیدن این کاریکاتور کامپیوتر هنوز توسط بنده کشف نشده بود + ;نوشته شده در ; 2008/2/20 ساعت;14:55 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;