رد شدن به محتوای اصلی

نقدی بر آخرین ترانه ابی

;;;;;;;;;;;;; ابی ebi

- شنیدی چی شده ؟

مسافر کوچولو:; نه !

ابی هم کافر شده !!

مسافر کوچولو : چی میگی بابا ؟

باور کن !! میگه کاشکی من خدا بودم !!

مسافر کوچولو : ( در حالیکه دستش را گاز میگرفت و دورش را فوت میکرد ) لعنت خدا بر.. !!

*-*-*-*-*-*

آلبوم جدید ابی را یک هفته ای میشود که شنیدم . شاید صلاحیت اظهارنظر در مورد موسیقی را نداشته باشم اما چون موزیک پاپ یعنی موزیک مردمی و من هم متاسفانه !! عضوی از همین مردم غیور و همیشه در صحنه; هستم به خودم اجازه دادم یه چند خطی راجع به همین آهنگ بنویسم اون هم چه نوشتنی !!

قبل از هر چیز به جناب آقای ابراهیم خان حامدی توصیه می کنم برود و فیلم بروس قادر مطلق با بازی جیم کری ( جیگرش را بخورم خام خام !!) را ببیند تا دیگه حوس خدا شدن به سرش نزنه ! تا بداند خدا شدن چه کار بس خطیر و طاقت فرسائیه که جیم کری با آن همه رفلکس بدنی!! و میمیک صورت ! ( چه ربطی داره آخه !!) توش مانده !! چه برسه به آقای صدا !!

بعدش هم حتما ابی عزیز نمیداند که اینجا به اندازه کافی به مردم مظلوم فلسطین بها داده می شود تو دیگه بی خیال دخترای اورشلیم و ... بشو نوکرتم !

بعدش تر هم اینکه این که این آقا ابرام موارد دیگه ای هم دارد; ( قابل توجه; مسئولین مربوطه !) در یکی از ترانه هایش خدا را بد جوری دور زده !!:

قبله یعنی حلقه چشم مستت !;;;;;;; ضریح اونه که دست بزنم به دستت

جای دخیل پاتو ببند به خونم;;;;;;;;; به جای مهر سرت و بزار رو شونم !! ( چه کارا !!)

; ;

در جای دیگر می فرمایند ( این بار به وضوح !)

;

خسته دین و دنیا ( نمیدونم چی ) و کافر هستم !!

توئی تو مذهب من ، من تو رو می پرستم !!

که نمیدانم این" تو" منظور کیه ؟

در یک قسمت این ترانه ابی آرزو میکرد کاش خدا; میرفت مرخصی و جاش یه مامان دنیا
رو میچرخوند !

یکی نیست به این مسلمون بگه نمیگی بعدا براش حرف در میارن؟ ها ؟ همینجوری این نثوات چشم دیدن همدیگه را ندارن ! و چون جمعیت زنان دنیا بیشتر از مردان است ( طبق آمار رسمی; روابط عمومی وبلاگ کاریکاتورهای ...!!) نتیجه میگیرم بیشتر مردم جهان کافر می شوند چون چشم دیدن خدا را ندارند!!حالا خر بیار وباقالی بار کن !!

بعدش ما دیگه ( ما = ذکور); نمیتونیم در تنهایی; با خدای خودمان درد دل کنیم زیرا متهم به رابطه نامشروع با خدا میشویم و حالا یه خر دیگه بیار و بقیه باقالی ها را بار کن !!

اما یه حُسن برای خانم ها دارد اونهم اینکه با خدا محرم میشوند و دیگه با لاک ناخن و آرایش لباس شب نماز بخوانند !!!!

اما از جدی گذشته ! این ترانه را یک نوع درد دل باید به حساب آورد همانطوری که ما هم گاهی; مشت و گاهی سر به دیوار میکوبیم و هر چه داریم ونداریم بار خدا میکنیم ..اگر کسی id; خدارا دارد زحمت میکشه برای من هم بفرسته ؟ خیلی حرف با هاش دارم ....

در آخر بگم بیشتر ترجیع میدادم جیم کری خدا باشه تا ابی !!

*-*-*-*-*-*

- تو اگه خدا بودی چیکار میکردی ؟

مسافر کوچولو : من هیچ دوس ندارم خدا باشم

- چرا ؟ پس دوس داری چی باشی؟

; مسافر کوچولو : بیشتر دوس داشتم شیطان باشم !!

-اوه ....چرا ؟

;مسافر کوچولو : اونوقت دیگه سر کسی رو گول نمی مالیدم !! همه برن بهشت حال کنن و با حوری ها و پری ها منچ ومار پله بازی کنن !!

- اِاِاِِِاِِا

مسافر کوچولو : پس چی !!

فعلا بای

;

+;نوشته شده در ;2006/5/6ساعت;11:15 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو